"
next
مطالعه کتاب نمونه هايي از فضايل و سيره فردي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم )
مشخصات کتاب


مورد علاقه:
0

دانلود کتاب


مشاهده صفحه کامل دانلود

نمونه هايي از فضايل و سيره فردي رسول خدا

مشخصات كتاب

نوع: مقاله

پديدآور: قريشي، علي اكبر

عنوان و شرح مسئوليت: نمونه هايي از فضايل و سيره فردي رسول خدا [منبع الكترونيكي] / سید علی اکبر قریشی

ناشر: سید علی اکبر قریشی

توصيف ظاهري:1 متن الكترونيكي: بايگاني HTML؛ داده هاي الكترونيكي (13 بايگاني: 60KB)

موضوع: سنت رسول خدا (ص)

سيره نبوي (ص)

محمد (ص)، پيامبر اسلام

احترام بزرگان

جريربن عبدالله گويد: چون رسول خدا مبعوث گرديد، من به حضورش آمدم تا با او بيعت كنم، فرمود: يا جرير به چه منظوري پيش من آمده اي، گفتم: يا رسول الله (ص) آمده ام تا بر دست تو مسلمان شوم، حضرت عباي خود را براي نشستن من به زمين پهن كرد. بعد به ياران خود فرمود: چون كسي كه در ميان قوم خويش محترم است پيش شما آيد احترامش كنيد: «اذا اتا كم كريم قوم فاكرموه» [1] .

نهي از بدگويي

ابن مسعود گويد: رسول خدا (ص) فرمود: كسي در پيش من از اصحابم بدگوئي نكند، مي خواهم وقتي كه پيش شما مي آيم قلبم نسبت بشما آرام و بي دغدغه باشد: «قال رسول الله (ص): لا يبلغني احد منكم عن اصحابي شيئا فاني احب ان اخرج اليكم و انا سليم الصدر» [2] .

صبر و مقاومت

آنگاه كه پسرش ابراهيم در حال جان دادن بود چنين فرمود: اگر فرزند در گذشته، براي پدر اجري نداشت و اگر اين نبود كه زندگان به مردگان ملحق خواهند شد، در اين صورت بر تو محزون مي شديم اي ابراهيم، بعد به گريه افتاد و فرمود: چشم اشك مي ريزد، قلب مي سوزد ولي جز آنچه خدا راضي باشد سخني نمي گوئيم و اي ابراهيم ما در فراق تو محزونيم:«و قال لابنه ابراهيم و هو يجود بنفسه: لولا ان الماضي فرط الباقي و ان الاخر لاحق بالاول لحزّنا عليك يا ابراهيم ثم دمعت عينه و قال: تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول الا ما يرضي الرب و انّا بك يا ابراهيم لمحزونون:». [3] .

تواضع

روزي خواهر رضاعيش محضر وي آمد، حضرت چون او را ديد شاد شد، عباي خويش را پهن كرد و او را در آن نشانيد، با او سخن مي گفت و بر رويش مي خنديد، بعد برخاست و رفت، آنگاه برادر آن زن آمد حضرت با او مثل خواهرش رفتار نكرد، گفتند: يا رسول الله با خواهرش رفتاري كردي كه با برادرش نكردي با آنكه او مرد است؟!فرمود: آن خواهر بر پدرش از اين برادر نيكوكارتر بود. [4] .

پناه بردن به خدا

روزي به مردي از بني فهد گذر كرد كه بنده اش را مي زد بنده در زير شكنجه مي گفت: اعوذ بالله، مولايش از او دست بر نمي داشت چون حضرت را ديد گفت: «اعوذ بمحمد» (ص) به محمد (ص) پنام مي برم، مولايش از زدن او دست كشيد.حضرت فرمود: به خدا پناه مي برد دست بر نمي داري ولي به محمد (ص) پناه مي برد دست بر مي داري؟!! خدا از محمد (ص) سزاوارتر است كه پناه آورنده اش را پناه دهد، مرد گفت: براي خدا او را آزاد كردم: «هو حر لوجه الله»فرمود: به خدائي كه مرا بحق مبعوث فرموده، اگر چنين نمي كردي، چهره ات با حرارت آتش جهنم مواجهه مي شد. «والذي بعثني بالحق نبيا لو لم تفعل لواقع و جهُك حرّالنار» [5] .

مزاح

آن حضرت پير زني از قبيله اشجع را ديد فرمود: پير زن داخل بهشت نخواهد شد، زن نشست و شروع به گريه كرد، بلال بن رياح گفت: چرا گريه مي كني؟! گفت: رسول خدا فرمودند: پير زنان داخل بهشت نخواهند شد، بلال محضر آن حضرت آمد و گفت: يا رسول الله شما چنين فرموده ايد؟فرمود: آري، سياهان هم به بهشت نخواهند رفت، بلال هم با آن زن شروع به گريه كرد، عباس عمومي حضرت آن دو را ديد، سبب گريه شان را پرسيد، گفتند: رسول خدا (ص) چنين فرمود: عباس محضر حضرت آمد، جريان را پرسيد، فرمود: آري حتي پيرمردان هم به بهشت نمي روند، عباس نيز مانند آن دو شروع به ناله و شيون نمود.آنگاه حضرت آن سه نفر را بحضور طلبيد، قلوبشان آرام كرد و فرمود: خداوند پير زنان و پيرمردان و سياهان را در بهترين شكل و قيافه زنده مي كند، همه

1 تا 24